موضوع: معاد جسمانی
گردآورنده : الهه حیدری کوچی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چکیده:
در این تحقیق سعی بر آن است که به مسئله معاد جسمانی یا همان بازگشت اجساد مادی در روز حشر است پرداخته شود و پاره ای از دیدگاه هایی که در این زمینه وجود دارد را بیان کرده و در نهایت به بررسی نظر ملاصدرا درباره معاد جسمانی بپردازیم.
واژگان کلیدی
معاد جسمانی ، حشر ، اعاده معدوم ، تناسخ ، صورت نوعیه، تشخص ، تجرد
مقدمه:
یکی از مسائل مشکل فلسفه و کلام، مساله معاد دینی یعنی بازگشت و زنده شدن اجساد مادی در روز حشر است، بحث در این است که چگونه جسد فانی و تباه شده و پراکنده با همان وصفی که در این دنیا داشته زنده می شود و مورد عقاب و پاداش اعمال خود در این دنیا واقع می گردد، در حالی که ادیان الهی قائل به حشر اجساد و عقوبت و مثوبت در روز رستاخیزند که از آن به قیامت تعبیر شده است این اصل مبتنی بر عدل الهی است یعنی عدل او ایجاب می کند که گناهکاران و ستمکاران پاسخگوی اعمال خود باشند.
در این تحقیق سعی بر این است که چالش های مربوط به معاد جسمانی و دیدگاه ها و نظریات مراجع به معاد بیان شده و در نهایت به بررسی نظر ملاصدرا راجع به معاد جسمانی پرداخته شود.
چالش ها در بحث معاد جسمانی :
دلالت قطعی نصوص دینی بر معاد جسمانی جای شک و تردید نیست. اما این آموزه دینی در طول تاریخ با چالش های فراوان عقلی و علمی مواجه بوده است ؛ چالش هایی مانند امتناع اعاده معدوم و امتناع رجوع روح به بدن پس از جدایی و همسانی آن با تناسخ ، شبهه آکل و مأکول ، تعدد بدن دنیوی یک شخص در طول حیات با تبدل سلول ها و مبهم بودن تعلق روح به کدام یک از آنها، و نیز ناکافی بودن لایه های بالای زمین که اجساد مردگان در آن قرار دارد برای حشر جسمانی همه انسان های اولین و آخرین و ...
معاد جسمانی تنها با چالش های علمی و عقلی مواجه نیست، بلکه چالش های دینی را نیز در برابر خود دارد. مانند ناسازگاری آن با حشر انسان ها بر اساس روایات به صورت اعمال و نیات خود ( از قبیل حشر انسان به صورت خوک و گرگ و روباه و مورچه و ...) و دلالت پاره ای از روایات بر زیبارویی و جوان بودن بهشتیان ، یا زشت رویی جهنمیان ، یا بدقواره و عجیب و غریب بودن برخی از اعضا و جوارح آنها و دلالت ایات و روایات بر شدت غیرقابل تصور عذاب و آتش برای جهنمیان ، به گونه ای که کوه ها و آسمان ها و زمین در برابر آن تحمل و مقاومت نداند ، یا دلالت آیات و روایات بر وسعت فوق العاده جایگاه بهشتیان یا وفور غیرعادی نعمت ها برای آنها، یا همسران متعدد و شمارش نشدنی که همه این ها با بدن دنیوی سنخیت و سازگاری ندارند. روایات معراجیه نیز بر ایک دلالت دارد که پیامبر اکرم ( ص) در معراج با سرکشی به بهشت و جهنم ، بهشتیان و جهمنمیان را با قیافه های دنیوی آنها مشاهده کرده ، به ظاهر با معاد جسمانی همخوانی ندارد.
دیدگاه ها در معاد جسمانی :
دیدگاه این سینا : به دلیل پاره ای از شبهات پیش گفته ( مانند استحاله بازگشت روح پس از مرگ به بدن) شیخ الرئیس ابن سینا در برخی از آثار خود ، به گونه ای معاد جسمانی را انکار کرده و معاد را صرفا روحانی دانسته است. توجیه او این است که خطابات قرانی و روایی ، با افرادی بوده که با عالم روحانی چندان آشنایی نداشته اند، از این رو ، قرآن با زبانی ساده و قابل فهم معقولات را برای آنها در قالب محسوسات توضیح داده است. ابن سینا در این نظر ، معاد را به معنای بازگشت روح به سوی خداوند یا عالم مجردات می داند، نه عود روح به بدن. او لذت ها و دردهای جسمانی قیمات را که در شریعت آمده ، مجاز و استعاره می شمارد که شارع برای تشویق عموم مردم به کارهای نیک و ترساندن آنها از کردار زشت ، به این گونه مجازها متوسل شده است.
امام ابن سینا در برخی دیگر از آثار خود ، این گونه قاطعانه و متهورانه سخن نگفته ، بلکه به صراحت اعلام کرده که هرچند معاد روحانی و سعادت و شقاوت عقلی روحی با عقل و فلسفه قابل اثبات است، اما معاد جسمانی که شریعت بر آن دلالت دارد و تعبدا مورد قبول است جز از راه شرع و اخبار مخبر صادق قابل قبول نیست.
دیدگاه متکلمین: در پاسخ به شبهات پیشین ، برخی از متکلمان ، توجیهات و راه حل هایی ارائه داده اند که انصافا خالی از اشکال نیست. دیدگاه آنها این است که خداوند در روز بعث، اجزای همین بدن و جسم دنیوی را دوباره جمع آوری ، جفت و جور و بازسازی می¬ کند.
صدرالمتألهین در برخی از کتاب های خود به ویژه اسفار، به نقل و نقد و بررسی این دیدگاه می پردازد و ناتمام بودن آن را توضیح می دهد. مهم ترین اشکالی که صدرا بر آن وارد می کند این است که لازمه این تصویر از معاد جسمانی ، یکی تن دادن به نوعی از تناسخ است که بطلان آن از نظر عقل و نقل روشن است و دیگری تصویری دنیاگونه از آخرت و انسان اخروی است.
صدرالنتألهین به دو دیدگاه دیگر در باب معاد جسمانی اشاره می کند:
الف) دیدگاه کسانی که به کلی روح مجرد را منکرند و معاد را صرفا جسمانی می دانند. صدرا این دیدگاه را عوام و جاهلان و پیشه وران و بازرگانان می داند و معتقد است از آنان انتظاری بیش از این نیست زیرا آنها به اعتقادات رسمی در باب آخرت مکلف هستند تا اینکه انگیزه ای برای انجام کارهای خیر و طاعت و ترک بدی ها و گناهان داشته باشند.
ب) دیدگاه کسانی که به روح به عنوان یک جوهر عقیده دارند، اما آن را از نوع لطیف که از اجسام معمولی تابناک تر و شریف تر است می دانند، نه جوهر مجرد.آنها معتقدند حقیقت مرگ، جدا شدن این اجسام لطیف از بدن ها ، و معاد همان پیوستگی آنها به همان بدن ها است.
صدرا هیچ یک از این دو دیدگاه را نمی پذیرد و معتقد است کسی که به واسطه رسوخش در علم و شدت ریاضت و تمرینش در خصوص حکمت ، در معرفت و تعین فوق این گروه هاست، به چیزی در باب معاد و معتقد است که کنه آن را جز خداوند و راسخان در علم نمی دانند.
اصول صدرالمتألهین در اثبات معاد جسمانی :
اصل اول:
قوام بقای هر موجود طبیعی در این عالم به صورت نوعیه اوست که مبدا فصل اخیر اوست نه به وجود اجناس و فصول عالی یا متوسط اگر اجناس یا فصول عالی و متوسطی داشته باشد. زیرا اجناس و فصول مذکور همگی لوازم ذات و حقیقت اویند نه مقوم ذات و حقیقت او و همچنین وجود و تحقق هر موجود مرکب طبیعی تنها به صورت کمالیه اوست و احتیاج او به ماده تنها به علت ضعف وجود او و قصور اوست از استقلال به ذات خویش و انفراد از ماده ای که حامل او باشد ، زیرا ماده هر چیزی همان قوه ای است که حامل حقیقت ذات اوست و نسبت ماده به صورت ، نسبت نقص است به تمام و ماده و آنچه که به منزله اوست، در هر موجودی مادی، فقط به نحو ابهام و بدون تعین معتبر است. زیرا اعضای شخص و بدن وی همواره از ناحیه حرارت عزیزی و آتش افروخته در طبیعت در تحول و نبدل و سیلان است در حالی که شخص مرکب از این اعضا و بدن در حالی از احوال از آغاز تا انجام عمر با همان نفس و بدن باقی و محفوظ بوده و از این جهت هیچ گونه تفاوتی مابین سنین عمر وی محسوس و مشاهده نمی گردد . زیرا انحفاظ و بقای هویت و تعین و تشخص بدن تنها به وسیله نفس اوست که صورت کمالیه وجود طبیعی اوست. پس تعین و تشخص این بدن از آن حیث که بدن این نفس است به همین نفس است. هرچند ترکیب بدن ، تبدل و تغییر پذیرد و همچنین تعین و تشخص اعضای بدن از قبیل دست و انگشتان مخصوص ، همواره به تبعیت نفس و تعین اوست.
اصل دوم:
تشخص هر چیزی همان وجود مخصوص به اوست. خواه مجرد و یا مادی باشد و اما اعراض ، همکی از لوازم تشخص اند نه از مقومات تشخص و لذا جایز است که کمیات و کیفیات و اوضاع شخص خاصی مانند یک انسان یا یک حیوان از صنفی به صنف دیگر و یا از نوعی به نوع دیگری تبدیل یابد و شخص مذبور بعینه باقی بماند.
اصل سوم:
شخص واجد جوهری ( مانند انسان) شایسته و آماده آن است که در مسیر اشتداد اتصالی و تحرک جوهری قرار گیرد و هر لحظه از حدی به حدی دیگر ارتقا یابد و در هر لحظه به درجه عالی تری از وجود نایل گردد، آن درجه ، اصل و حقیقت اوست و ماسوای آن همگی از آثار و لوازم آن درجه اند. بلکه وجود ، هرچه قوی تر باشد احاطه او به مراتب ماقبل بیش تر و جامعیت اونسبت به درجات کامل تر خواهد بود.
اصل چهارم:
صور و مقادیر همان طور که از ناحیه فاعل بر حسب استعداد ماده قبل و با مشارکت و دخالت آن حاصل می گردد ، همچنین از ناحیه فاعل بدون مشارکت قابل حدس می گردد. مانند وجود افلاک و کواکب و حصول آنها از ناحیه مبادله فعاله.
اصل پنجم:
قوه خیالیه و جزء حیوانی انسان که منبع حیات اوست، جوهری است مجرد از بدن و این هیکل محسوس . پس این قوه خیالیه و جزء حیوانی ، هنگام متلاشی شدن این قالب مرکب از عناصر و اضمحلال اعضا و آلات وی به حال خود باقی است و هیچ گونه فساد و اختلافی در آن راه ندارد.
اصل ششم:
خدای متعال نفس انسان را بدان گونه آفرید که دارای قدرت برای ابداع صوری است غایب از حواس ، بدون مشارکت ماده و هر صورتی که از هر فاعلی بدون وساطت ماده صادر می گردد، حصول آن صورت در ذات خویش عین حصول اوست برای فاعل خویش و حصول چیزی برای چیزی مشروط به حلول وی در آن چیز نیست. صور کلیه موجودات ، حاصل برای واجب الوجود و قائم به اویند بدون انکه در وی حلول کنند و یا آنکه ذات او به آن صور متصف گردد. و حصول صورت برای فاعل او رشد از حصول او برای قابل اوست. بنابراین برای نفس در حد ذات وی عالمی است مخصوص به وی از جواهرو اعراض و اجسام فلکیه و عنصریه و انواع جسمانی و اشخاص و افراد آنها.
اصل هفتم:
ماده¬¬ای را که حکما برای وجود حوادث و حرکات صور و طبایع جسمانیات ثابت کرده اند، حقیقت آن جزء قوه و استعداد نیست، و اصل و منشا قوه و استعداد ، امکان ذاتی است و منشا امکان ، خواه امکان ذاتی و یا امکان استعدادی. نقص وجود یا فقر و احتیاج اوست. پس تا زمانی که نقص و قصور در وجود جزیی مشهود است، دائما درصدد تحصیل کمال بعد از نقص و فعلیت بعد از قوه است. تا آنگاه که نقص به کلی مرتفع گردد و قوه به فعلیت مبدل شود.
سلسله نفوس بر دو قسم است: یکی نفوسی که به ابدانی که در معرض کون و فساد و استحاله اند تعلق می گیرند و چون هنوز بالقوه و فاقد فعلیت مطلق اند. لذا از هیات و اوصاف و احوال ابدان متاثر و منفعل می شوند، و دیگری نفوسی که به این ابدان نامبرده تعلق نمی گیرند بلکه بالعکس ، ابدان به آنها نیازمندند و ان ابدان بدون مشارکت ماده از آن نفوس صادر و ناشی می گردند و شأن این نفوس، صدور تدبیری است بر نهج فاعلیت و لزوم ولی با داشتن حیثیت امکان و فروتر بودن از درجه و مرتبه کمال عقلی که اگر نداشت تجسم و تکدر در وی راه نداشت. پس این قسم از نفوس از عالم حس و محسوسات مجرندند هرچند دارای مرتبه تجرد خیالی نیستند. زیرا اگر از هر دو مجرد بودند ، از سنخ عقول و مقربین بودند.
نتیجه مطلوب بر اصول هفت گانه :
چون اصول هفت گانه مسلم و مبرهن گشت ثابت و مسلم گشت که شخص معاد در روز قیامت ، هم از حیث نفس و هم از حیث بدن عینا همان شخصی است که در دنیا می زیسته و اینکه تبدل خصوصیات بدن در نحوه وجود و مقدار و وضع و سایر امور صوری به بقای شخص بدن نمی رساند. زیرا تشخص و تعین هر بدنی فقط مرهون بقای نفس او با ماده عام و نامعلومی است هرچند خصوصیات هریک تبدیل یابد.
منابع و مآخذ
• ملاصدرا، اسفار¬اربعه، ترجمه، محمد خواجوی، انتشارات مولی
• ملاصدرا¬ شیرازی، مبدأ و معاد، ترجمه، احمد¬بن محمد¬الحسینی اردکانی، ناشر، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ1362
• آشتیانی، جلال¬الدین، شرح بر زاد¬المسافر صدرالمتألهین، ناشر، امیر-کبیر، چاپ1379
• علیقلی¬بن قرچغای خان، احیای حکمت(مشتمل بر الهیات)، تصحیح، فاطمه فنا، ناشر، احیاء کتاب، چاپ اول 1377
• مصلح،جواد، ترجمه و تفسیر شواهد¬الربوبیه، انتشارات سروش، چاپ اول 1366
• سجادی، جعفر، دیباچه بر حکمت متعالیه(فلسفه وجودی)ملاصدرا، ناشر، طهوری، چاپ 1384،
• نیکزاد، عباس، عقل و دین از دیدگاه ملاصدرا و برخی فیلسوفان¬ صدرایی، ناشر، امیر کبیر، چاپ 1386
• رضا¬نژاد، غلامحسین، مجموعه رسائل و مقالات فلسفی علامه رفیعی، انتشارات، سپهر، چاپ اول 1367
• آشتیانی، جلال¬الدین، شرح حال و آراء فلسفی ملاصدرا، ناشر، بوستان کتاب، چاپ پنجم 1387
• آشتیانی، جلال¬الدین، المظاهر¬الالهیه ملاصدرا، ناشر، مکتب الاعلام الاسلامی، مرکز لنشر، چاپ 1377
• ابن¬سینا، اشارات و تنبیهات، ترجمه، حسن، ملکشاهی،انتشارات، سروش، چاپ چهارم 1385
• ابن¬سینا، النجا«، ترجمه، محمد¬تقی، دانش پژوه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم 1379
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |